(سولاف) تصور میکند فاجعهای که برایش رخ داده یک بیماری است و خوب خواهد شد، او در 10سالگی نمیتواند شرایط جدیدش را باور کند و با آن کنار بیاید، خواهر بزرگتر میگوید زمان زیادی طول کشید تا به دو خواهر کوچکترش بگوید که هر سه حاملهاند.
محمدجواد طالبی: مستند(A157) روایتگر زندگی سه دختر کرد سوری است که پدر خود را 20 روز قبل از حمله به شهر توسط گروه داعش از دست دادهاند و اطلاعی از مادر خود نیز ندارند و حالا در اردوگاه زندگی میکنند.
مستند روایت زندگی (روکن)، (هیلین) و کوچکترین خواهر 10 ساله آنها بنام (سولاف) است که بدون خانواده و مدرک شناسایی به نوعی زندانی شدهاند، آنها حتی برای امور درمانی خود نیز نمیتوانند از اردوگاه خارج شوند. تا همین بخش از داستان، مستند سوژه کاملی ( جنگ، آوارگی، از دست دادن پدر و ناپدید شدن مادر) برای مخاطب دارد.
مستند با چند نما از کمپ آوارگان آغاز میشود و شما با دیدن عبارت (A157) روی چادر سه دختر نوجوان متوجه چرایی نامگذاری مستند بدین نام میشوید.
خواهر بزرگتر راوی اصلی داستان است و همچون مادری که تنها 15سال دارد برای دو خواهر 10 و 11 سالهاش مادری میکند، او روبروی دوربین مینشیند و آرام آرام اصل ماجرا را برای مخاطب بازگو میکند، دختر روزهای پایانی سقوط شهر را با خاطرهای از مادر بیاد میآورد که در جای جای خانه قرصهایی برای خودکشی پنهان کرده بود تا روزی که داعشیها به خانه آنها حمله میکنند دختران شرافت خود را حفظ کنند، چرا که در نگاه مادر شرافت بیشتر از زندگی ارزشمند است.
راوی اصلی مستند موهای خواهرانش را شانه میکند و برایشان شعر میخواند، شعرهایی که تلخ و دردآورند و انگار خواهر بزرگتر میخواهد شما را آماده شنیدن فاجعهای بزرگ نماید که کارگردان از گفتن آن عاجز است. خواهر بزرگتر میگوید (سولاف) کوچکترین خواهرش تا بحال 2 بار اقدام به خودکشی کرده که ناموفق بوده و شرایط روحی بدی دارد، مخاطب تصور میکند (سولاف) دوری از مادر و شرایط جنگ را تاب نیاورده و گرچه خودکشی را ناپسند میداند اما تا حدودی شرایط وی را درک میکند اما باز همه از گفتن اصل ماجرا امتناع میکنند.
کارگردان دوربینش را بیرون از چادر آورده و زندگی در اردوگاه را به تصویر میکشد، بازیهای پسران نوجوان را که انتهایش در جنگ و نزاع است و آدمهایی که نمیدانند چه میکنند و سر در گم هستند و باران و سرمایی که چادرهای آوارگان نمیتواند راه نفوذش را ببندد.
دوربین دوباره به سراغ سوژههایش میرود و اینبار با آنها به بیمارستانی صحرایی در خارج از اردوگاه میرود و پرده از بارداری (سولاف) بر میدارد و در روند مستند متوجه میشوی که هر سه دختر نوجوان باردارند...
(سولاف) تصور میکند فاجعهای که برایش رخ داده یک بیماری است که خوب خواهد شد، او در 10سالگی نمیتواند شرایط جدیدش را باور کند و با آن کنار بیاید، خواهر بزرگتر میگوید زمان زیادی طول کشید تا به دو خواهر کوچکترش بگوید که هر سه حاملهاند و باید این شرایط را درک کنند. راوی 15 ساله مستند حالا در عرض چند ماه آنقدر بزرگ شده که سرپرستی دو خواهرش را بر عهده گرفته است.
مستند (A157) از نیمه گذشته و مخاطب به تصور آنکه همه ماجرا را میداند پای درد و دل این سه خواهر مینشیند اما انگار مستندساز عامدانه نمیخواهد تمام ماجرا را به تصویر بکشد. راوی از لحظه تلخ جدایی وحشیانه و غیر انسانی با مادر خود میگوید و لحظهای که هر سه خواهر به یک مرد داعشی سپرده میشوند و وظایفی که در شستن لباس جنگجویان داعشی داشتهاند.
مستند یکباره و در لحظهای که انتظارش را نداری از واقعیتی تلخ پرده بر میدارد که تلخیهای بیپایان گذشته را به محاق میبرد، خواهر بزرگتر از بارداری هر سه دختر توسط یک جنگجوی داعشی سخن میگوید، مسئلهای که...
مستندساز در چند مقطع زمانی دوباره به کمپ آوارگان میرود که یکی از یکی دردناکتر است، یکبار برای به دنیا آمدن فرزند دختر 15 ساله و قابهایی که از صورت مادر در مواجهه با فرزندش نشان میدهد و بار دیگر زمانی که (سولاف) نوجوان نتوانسته با شرایط جدید کنار بیاید و برای سومین بار خودکشی کرده و اینبار متاسفانه موفق شده است و جنین در شکم وی نیز چند ساعت پس از وی مرده بود.
لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/4516